گنجشک واتش گنجشکی با عجله وتمام توان به اتش نزدیک می شد وبرمی گشت  پرسیدند چه می کنی پاسخ داد در این نزدیکی چشمه اب هست من مرتب نوک خودرا پراز اب می کنم وان ار روی اتش می ریزم  گفتند حجم اتش در مقایسه با اب که تو می اوری بسیار زیاد است واین اب فایده ای ندارد گفت شاید نتوانیم اتش راخاموش کنم اما ان هنگام خداوند می پرسد زمانی که دوستت در اتش می سوخت تو چه کردی پاسخ میدم هرانچه از من برمی امد روزگارتون ارام ناصر

 سلام خدمت ابجی گلم بهانه جان مرسی از لطی که بهم داشتید

سلام عزیز دلم وب زیبایی داری فدات شم موفق باشی گلم

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد

 هرچه لباس می  پوشم

افاقه نمی کند...

نبودنت کنارم

زمستان سختی است .....

 سلام خدمت ابجیای عزیزم معصومه و نسرین جان مرسی که بهم سر میزنید به همین سادگی                                                                                                                             از داداشای گلم اقاعلیرضا-امید -ارشاز امیرمحمدداداش گلم خوشحال که حس خوبی داشتی مرسی مانیخان از دل نوشتتون

 قربونت برم ساحل جوون که محشر کردی 

 سلام و عرض ادب

از خداوند متعال خواستارم تا هیچگاه چشمهای هیچ کس در انحصار قطره های اشک نباشد.

  مرسی ساحل جان  خیلی زیبا بود

با سلام وعرض ادب دوست عزیز با تمام مداد رنگی های دونیا تنها یک جمله برایت خواهم نوشت خدایا خواستم بگویم تنهایم  اما نگاه پرمهرت مراشرمگین کرد خدایا  بی نهایت دوستت دارم

 سلام دوست عزیز

من تازه عضو گوهر دشت شد ه ام و برای اولین بار وبلاگ شما را خواندم ناراحت شدم ولی امیدوارم در اینده دوستان خوبی با هم باشیم و من نیز به عنوان یک دوست سعی میکنم که هم صحبت خوبی برایت باشم تا شاید بتوانم کمی از دل تنگیت بکاهم موفق باشید